خیلی جدیدً شکننده شدم ، دل نازک نشدم اما شدم مثل شیشه ای که منتظر یه تلنگر هستش تا بشکنه ، خیلی این چند وقته دارم اذیت میشم نمیدونم چرا نمیدونم جتی دارم تاوان چیو پس میدم .
خیلی سخته واسه عزیزترین کسانت قابل فهم نباشی ، بهت اعتماد یا ایمان نداشته باشند !!! مگه تا الان نتونستم خودم رو ثابت کنم ؟
من همیشه دوست داشتم این رو که بدون پشتوانه کار کنم ، اما بدون حمایت کار کردن سخته ، اینکه کل دنیا بخوان تورو از راهی که می دونی توش موفقیت برگردونند ، شاید اصلا برم شکست بخورم اما چی از دست میدم مگه ؟ مردم تو زندگیشون بیشتر از اینا از دست میدن من چرا باید بترسم !!! آخرش اینه می خوام جلو مشکلاتم وایسم و قد الم کنم و باهاشون مبارزه کنم ! اصلا چه خیالیه واسه عادی زندگی کردن یه عمر وقت دارم بزار یه کمی غیرعادی زندگی کنم !
این چند وقته انقدر قلیون کشیدم که دیگه حتی ناراحت این شدم نکنه سرطانی چیزی بگیرم ، اما هیچ انگیزه ای برای کنار گذاشتنشم ندارم ، انقدر مشروب می خورم که شدم دائم الخمر دارم نابود میشم ، مثل آدمی شدم که جرات خودکشی نداره و کاری میکنه که مرگ زودتر بیاد سراغش .
شدم مثل مریضی که می گه یا بمیر یا خوب بشم !!!! دارم خسته و درمونده میشم خداااا لطف کن در رحمتت رو باز کن اگه هنوز اون بالا هستی .
منتظرم
نقطه سرخط
- ۹۴/۱۰/۰۲